همیشه تو زندگیم اگه مشکلی پیش اومده، یا به خودم بخشیدم یا تقصیر رو گردن کسِ دیگه ای انداختم. اما این گندی که الان دارم می زنم، در حالی که میدونم تبعات بسیار سنگینی رو هم به بار داره، هیچ جوره قابل چشم پوشی نیست. به یاد ندارم تو هیچ مقطعی از زندگیم همچین حرفی زده باشم، و نه حتا درک میکردم چطور آدما میتونن همچین حرفی در مورد خودشون بزنن، اما امشب واقعن حس کردم از خودم بدم میاد. بعد ازین حقیقت که از خودم بدم اومده متنفر شدم. و ازین همه حسِ منفی که دیدم دارم با خودم به دوش میکشم حالم بهم خورد. روحم یک سوگواری حسابی میخواد. انگار که باید بشینم انقدر برای خودم گریه کنم تا اشکام تموم بشه. نمیکنم. یا زود اشکام رو پاک میکنم و میگم وقت نداری، نباید به نتیجه فکر کنی. هی میخوام قدر داشته هام رو بدونم، نمیتونم، چون حس میکنم هیچی تو دست ندارم. هرچی فکر میکنم حس میکنم تا حالا هیچ غلطی نکردم.
درباره این سایت